باید كه شیوه سخنم را عوض كنم

شد شد ، اگر نشد دهنم را عوض كنم

گاهی برای خواندن یك شعر لازم است

روزی سه بار انجمنم را را عوض كنم

از هر سه انجمن كه در آن شعر خوانده ام

آنگه مسیر آمدنم را عوض كنم

در راه اگر به خانه یك دوست سر زدم

این بار شكل در زدنم را عوض كنم

منصور هم اگر شوم از روی احتیاط

بر اوج دار خود رسنم را عوض كنم

وقتی چمن رسیده به اینجای شعر من

وقت است قیچی چمنم را عوض كنم

پیراهنی به غیر غزل نیست در برم

گفتی كه جامه كهنم را عوض كنم

دستی به جام باده و دستی به زلف یار

پس من چگونه پیرهنم را عوض كنم

شعرم اگر به ذوق تو باید عوض شود

باید تمام آنچه منم را عوض كنم

دیگر زمانه شاهد ابیات زیر نیست

روزی كه شیوه ی كهنم را عوض كنم

باید پس از شكستن یك شاخ دیگرش

جای دو شاخ كرگدنم را عوض كنم

مرگا به من كه با پر طاووس عالمی

یك موی گربه وطنم را عوض كنم

وقتی چراغ مه شكنم را شكسته اند

باید چراغ مه شكنم را عوض كنم

عمری به راه نوبت ماشین نشسته ام

امروز می روم لگنم را عوض كنم

تا شاید اتفاق نیفتد از این به بعد

روزی هزار بار فنم را عوض كنم

با من برادران زنم خوب نیستند

باید برادران زنم را عوض كنم

دارد قطار عمر كجا می برد مرا

یا رب عنایتی ترنم را عوض كنم

ور نه ز حول مرگ زمانی هزار بار

مجبور می شوم كفنم را عوض كنم

ناصر فیض